بی تو باحال پریشان و خرابم چه کنم
با دل سوخته و چشم پر ابم چه کنم
کعبه را دور ضریحت به طواف اوردی
من که دور از حرمت در تب و تابم چه کنم
هر چه خواندیم به جز عشق تو بی حاصل بود
نشود نام تو سر لوح کتابم چه کنم
روز محشر که عمل ها همه سنجیده شود
تو به دادم نرسی وقت حسابم چه کنم
گر چه از دور به چشم همه چون دریایم
بی تو و اشک غمت مثل سرابم چه کنم
بعد یک عمر که زیر علمت سینه زدم
چشم های تو اگر کرد جوابم چه کنم
به همه گفته ام ارباب مرا می خواهد
پیش مرد
چه جمعه ی خوبی
دانشگاه بودم و تازه رسیدم خونه
با علی قرار داشتم
صبح هشت پیام داده که صبحانه بریم فلان جا؟
چقدر دلم میخواست این پیام و دعوت به صبحانه از طرف ی دوستی بود
که می شد بهش جواب داد ده دقیقه دیگه لباس بپوشم آماده ام
ولی فقط نوشتم نه مرسی.. دانشگاه می بینمتون
علی رو هفت سال میشه که میشناسم
تو تمام این هفت سال شرایط من تغییر کرد.. شرایط خودش تغییر کرد
ولی هیچ وقت رفتارش با من عوض نشد
اگه علی مردی بود که کوچکترین حسی بهش داشتم
زمین و زمان دست
دیگر هیچ کینهای توی سینهی من نیست. دست مرا گرفتی و بردی گذاشتی روی سنگ سیاه ثقلم. تو مجبورم کردی که به همهچیز این دنیا رحم کنم. تو هم به من رحم کن.
آدمی را که از جا کنده نمیشود، به زور و زخم از جا میکنند. تو مرا کندی از جا. چنان کندی که خیال هم نمیکردم. من زور کندهشدن نداشتم و تو مرا با زور بینهایت خود کندی. پس یک زخم -گفته بودم که- از تو طلب دارم. بنده که آزاد میشود به قدر یک مهر نشان بندگی میماند روی تنش لابد. داغ روی پیشانی عتائق می
میا حسین
به کوفه ی غم
شوی عجین
به درد و ماتم
کوفه
آماده ی جنگه
پر از
فریب و نیرنگه
رسم
مهمان نوازیشان
با کلوخ
و چوب و سنگه
شدم اسیر
کوچه ها
به آه و
ناله و نوا
به کوفه
ی ستم میا
عزیززهرا(
(2)
میا
میا کوفه حسین جان.
***
ببین مرا
تنها به غربت
وجود من
شد غرق محنت
مبادا
کوفه بیایی
نداره
اینجا وفایی
سر قتل
تو گردیده
چه دوایی
چه غوغایی
دلم
گرفته یا حسین
میا ضیاء
هر دو عین
لبم به
شور و آه و شین
عزیززهرا(2)
میا
میا کوفه حسین جان.
***
شد
درباره این سایت